بالاخره بعد از چند روز امروز و فردا شدن جمعه خونمون خالی شد، خونه ایی که قرار مکان آرامشمون باشه، قرار تو این خونه از تمام سختی ها گذر کنیم و همه ی
شادیهامونو اونجا جشن بگیریم، قرار منبع نفس کشیدنمون باشه، خونه ایی که من با همه وجودم قرار بهش تعلق داشته باشم و من چقدر از خدا بخاطر اینهمه
عشق ممنونم، امروز قرار با ففر جان بریم خونمون تا هم بتونم اندازه پنجره ها رو کامل بگیرم و هم ببینیم بابا که از صبح رفته و داره برای من زحمت میکشه چیزی
نیاز نداره، جور چین عشق من و ففرجونم دونه دونه داره کامل میشه، دونه دونه داره به سرانجام میرسه و حالا تقریبا به مراحل آخر رسیدیم ... هرچند که ففرجونم
بخاطر تخلیه این خونه کلی حرص خورد کلی فکرش درگیر بود اما ان شالله که خدا یاریمون کنه تا اینقدر کنار هم محکم و قرص باشیم تا همه ی این روزها رو
فراموش کنیم... فقط خدا میدونه که من چقدر این مرد رو دوست دارم
خدایا بخاطر همه چی ممنونم
خدایا شکرت
برچسب : نویسنده : fafashad بازدید : 85