232

ساخت وبلاگ

آخرین مطالب

امکانات وب

این روزها همه درحال تکاپو برای بازسازی خونمون هستن، بابای ففرجونم از روز اول محکم و استوار وایستاده پای خونه و ما نمیدونیم قرار چجوری جبران کنیم

تو حساب و کتاب این بودیم که کی قرار خونه تموم بشه و چی رو چیکار کنیم که شنبه مشخص شد لوله اصلی آب که از واحد ما رد شده نشتی داره و باید

کل لوله تعویض بشه حالا اینکه چجوری و از کجا یه لوله کش ماهر بتونیم پیدا کنیم و تو اسرع وقت به اینکار برس خودش هم داستانی شده

وسط همه این بدو بدو ها امروز خانم برادرم زنگ زد و با کلی گریه گفت که یکی از اقوام ما (نوه عمه ) یه دختر جون حدود 43 یا 44 ساله بود امروز فوت کرده

از ظهر بعد از شنیدن این خبر حس میکنم سرم چندین برابر شده، دلم سوخت واقعا سوخت همین دو ماه پیش بود که وقتی پسر عمه ام فوت شد (پدر

همین بنده خدایی که امروز فوت شده) میدیدم چجوری داشت سعی میکرد همه رو آروم کنه یا اون روزی که با خواهرم رفتیم خونشون چقدر از دستش

و از حرفهاش خندیدیم... خدایا مرگ چه کابوس تلخیه برای اطرافیان میدونم اونی که فوت میشه به آرامش میرسه و میاد پیش خودت اما وای از اطرافیان

برادرم میگفت که وقتی با برادر این بنده خدا تماس گرفته چجوری گریه میکرده انگار دل من ریش ریش میشد... خدایا ما رو با مرگ عزیزامون امتحان نکن

خدایا تو رو به حق حسینت حواست مثل همیشه بهمون باشه....

خدایا من از مرگ میترسم خودت کمکم کن

+ نوشته شده در سه شنبه سی ام دی ۱۳۹۹ ساعت 14:17 توسط بی نام  | 
122...
ما را در سایت 122 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fafashad بازدید : 84 تاريخ : چهارشنبه 13 اسفند 1399 ساعت: 2:18