سال گذشته شب میلاد حضرت زهرا بود که من و ففرجان برای یک عمر زندگی باهم عهد بستیم و دیروز سالگرد این عهد بود، همیشه این تاریخ تو ذهنم میمونه
پارسال فردای عقد ففر اومد خونمون و اون تابلو فرشی که برای مامان خریدیم رو به مامان هدیه دادیم و بعدش هم رفتیم خونه اونا.... امسال هم با ففرجان عصر
رفتیم خونشون و هدیه مامان و خواهراش رو دادیم بعد گفتیم چون ترافیک زیاده با مترو برگردیم که ففر اذیت نشه و بتونه راحت برگرده اما تا ایستگاه مترو برسیم
اینقدر حواسم پرت مغازه ها بود و آخر هم مجبور شدیم معطل بشیم تا من کفش بخرم که وقتی رسیدیم مترو ساعت 9/8 دقیقه شب بود ففر میخندید و میگفت
فکر کنم تا 10 هم خونتون نرسیم، رسیدیم و هدیه ها رو دادیم و ففر میخواست برگرده که مامان نزاشت و شب موند خونمون هرچند که تو خانواده ما رسم نیست
اما دیگه ففر خاطرش عزیز و مامانم یه وقتهایی بهش آبانس میده ... خدا ایشالله که این جمع رو برامون حفظ کنه و مارو عاقبت بخیر کنه
برچسب : نویسنده : fafashad بازدید : 78