121

ساخت وبلاگ

آخرین مطالب

امکانات وب

آرزو کن با من

که اگر خواست زمستان برود

گرمی ِ دست ِ تو اما باشد

آرزو کن با من

“ما” ی ما ” من” نشود

سایه ات از سر ِ تنهایی ِ من کم نشود . . .

 

پنجشنبه و جمعه عالی کنار ففر جان.. 

چهارشنبه شب بود که به ففر جان گفتم یه لوستر تو خونه داریم که ازش استفاده نمیکنیم و اگه ناراحت

نمیشه میتونه ازش استفاده کنه و اونم خیلی استقبال کرد و پنجشبنه لوستر رو بردم و باهام  لوستر

فروشی های خیابان گلوبندک رو برای پیدا کردن یه لوستر ارزون و خوب برای پذیراییشون نگاه کردیم اما

چیزی که ففر دوست داشت پیدا نشد بعدش رفتیم حسن آباد و وسایلی که برای خونه نیاز داشت رو

گرفت و از اونجا با لوستر تو بغل ففر تا سعدی جنوبی و خیابان اکباتان رفتیم و بعدش به پیشنهاد من

رفتیم چارسو... همه این مسافتها رو پیاده طی کردیم و تو کل این مسیر هم لوستری که حداقل 8 کیلو

بود تو دست ففر جان بود... بیچاره از دست افتاد اما خب مردی گفتن زنی گفتن بخاطر همین من تو

چارسو ناهار مهمونش کردم و کلی اونجا حرف زدیم دوباره تا میدون فردوسی پیاده اومدیم .... خیلی

کنارش بودن خوبه خیلی زیاد ....

جمعه ظهر بود که ففر گفت اگه کار نداری بیا بریم بیرون منم پیشنهاد سینما دادم اما قبول نکرد و گفت

نمیشه که تو همیشه هزینه کنی ... اینجوری که میگه دلم میخواد موهاشو بکشم... نمیدونه که من

دوست دارم کنارش باشم ؟ والا ... بالاخره حرف ففر خان شد و سینما نرفتیم

رفتیم چارسو و یکم نشستیم و تصمیم گرفتیم یکم بریم قدم بزنیم از اونجا تا بلوار کشاورز اومدیم و دوباره

از بلوار تا میدون فردوسی دوتایی کنار هم راه اومدیم .... پیاده روی و ناهار و خنده و قهر الکی کنار ففر

جان  آی میچسبه آی میچسبه که فقط خدا میدونه...

چقدر با اومدن ففر دنیام متفاوت شد... احساس میکنم کنارش رشد کردم....بزرگ شدم

کنارش با همه اخمو بودنش تو آرامش محضم... این یعنی خوشبختی...

خدایا شکرت

خداجونم مراقب حال خوبم باش

122...
ما را در سایت 122 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fafashad بازدید : 115 تاريخ : چهارشنبه 8 اسفند 1397 ساعت: 17:59