122

که همیشه صدبار قشنگتر از جمعه هاست 

اصلا از همون شروعش قشنگه 

حس بوی بهار از پشت پنجره 

و آفتاب گرم و بی جون از لای پرده، روی پوست سرد خونه... 

شور قشنگ چهارشنبه سوری 

اسفند یعنی یه سال دیگه 

یعنی یه شانس دیگه  

دیروز صبح ففر پیام دادم و یکم از حال هم با خبر شدیم چون شب قبلش خونه دوستش بود بخاطر همین

نه من سراغی ازش گرفتم و نه اون وقت کرد که سراغی بگیره. وسط صحبتهاش بود که یهویی سوال

کرد کجایی منم که مثل همیشه سرکار بودم گفتم اداره ام بعد دیگه ازش خبری نبود. ساعت ده و نیم

بود که دیدم زنگ زده بیا پایین اومدم ببینمت و منم چون دوست داشتم خیلی بیشتر ببینمش دعوتش

کردم که بیاد بالا .. هنوزم وقتی که میخوام ببینمش از ذوق دست پاچه میشم و نمیدونم باید چیکار کنم

هنوزم وقتی که کنارم میخوام بی تفاوت باشم اما فکر کنم چشمهام برق میزنه ... یکم که نشست مدام

بهش میگفتم کاپشنی که تو دستش گرفته رو بزاره رو میز که خسته نشه اونم میگفت نه خوبه.. اتاق

که خلوت شد دیدم یه جعبه از زیر کاپشنش درآورد و بهم داد اگه اداره نبودیم حتما ماچم میچسبید به

لپش.... آی ذوق کردم آی ذوق کردم آی ذوق کردم که فقط خدا اندازه اش رو میدونه ... نمیدونم برای روز

زن بود یا برای تولد یا ولنتاین اصلا مناسبتش مهم نیست درسته که دیروز روز زن بود برای من مهم اینه

که ازش هدیه گرفته بودم اونم یه جعبه که توش یه لیوان با قاشق و یه عالمه شکلات و اسماتیز و

مارشمالو بود، چی از این بهتر میتونست وجود داشته باشه؟؟؟؟ ناهار باهم و تو اداره خوردیم و کلی با

هم حرف زدیم و حساب کتاب کردیم ... کنارش همه چی عالیه... کنارش حال خودم و دلم و خنده هام

عالیه.... خدایا بخاطر بودنش ازت ممنونم... خدایا بخاطر این دلخوشی هایی که یه وقتهایی یهویی به

بنده هات تقدیم می کنی ازت ممنونم

خدایا مراقب حال خوب من باش

خدایا مراقب مراقب حال دلم باش

خدایا ممنونم که این اخموی مهربون رو تو این روزهای سخت کنارم نگه داشتی

خدایا به خاطر همه لحظه های خوبم ازت ممنونم

خدایا به خاطر همه چی ازت ممنونم

خدایا شکرت